امروز همینجوری دلم گرفته بود.
گاهی وقت ها دل آدم یه جوری میگیره که نمیشه براش درمانی هم پیدا کرد، آدم اینجور موقع ها میخواهد پیش یکی باشه که همه دوستش دارند ..چه میدونم ممکنه یکی بگه پیش بابا بزرگ بودن خوبه...یکی بگه سر سجاده نماز بودن خوبه یا یکی بگه تنها توی جمکران بودن صفا داره یا تنها تو کربلا بودن ...نمیدونم در هر صورت کاش من هم همانجایی بودم که دوستش داشتم و تنها بودم کنار اون وکلی گریه میگردم و کلی هم درد دل میکردم و کلی حرفهای دیگر هم میشنیدم..الان دقیقا ساعت 02.22 بامداد هست مثل برخی روزها حال و هوای نوشتن البته با کلاس ترش همین تایپ کردن به سرم زده هرچند که کلی هم برای فردا کار دارم اما یه چیزی که منو تا این لحظه نگه داشته برای نوشتن ماجرای یک شمعی هست که الان تو تاریکی اتاق دارم با نور همان شمع و نور مانیتور مینویسم
امروز تو هیات عزاداری امام بودم اول این که دوباره بحثمال دنیا و اقتصاد و بحث از یارانه بوداون هم کجا...تو مجلس عزاداری! بعد این که یه پسر بچه ای از فامیلها اومد و یه دونه شمع به من داد من هم با خنده و کمی تشکر گرفتم و گذاشتم تو جیبم بعد که رسیدم خونه ماجرا رو تعریف کردم گفتند عجب.... میدونی اون بچه هه برای گرفتن اون شمع چقدر گریه کرده بود و چقدر دعوا کرد ...چرا داد به تو؟...من هم یه ذره فکر کردم ...اما نفهمیدم ...اما الان که همان شمع رو روشن کرده ام کم کم هم داره تموم میشه دارم به کلی چیزهایی فکر میکنم که به سرم اومده و میخواهد به سرمون هم بیاد و در اخر تموم هم میشه مثل همین شمع ....
راستش دلم از اونجا گرفت که امروز تو تاکسی بودم یه خانمی با دو تا بچه هاش که از نظر قد و قواره اندازه ی مادرشون میشدند، نشستند عقب کنار یه بچه ی دیگه که شدند جمعا چهار نفر در صندلی عقب... رسیدیم مقصد خانم با بچه هاش پیاده شد و کرایه رو داد و راننده کرایه ی سه نفر رو حساب کرد...خانم گفت آقا چقدر کم کردی ...راننده گفت سه نفر ....خانم گفت ما که به زور نشسته بودیم....راننده گفت اخه خودتان نشستید دیگه من که نگفتم بشینید مگر نمی دیدین که عقب یه نفر دیگه هم بود....خانم گفت برو به جهنم.....
میدانید به چی فکر میردم ...به این که اون خانم و بچه هاش داشتند از عزاداری برای امام حسین که تو امامزاده ی شهر بود برمیگشتند و حتما هم مثل دیگران یک مبلغی حد اقل دو هزارتومان نذری داد و اگر هم نداد حداقلش عزاداران امام رو که دعا کرد
اما وقتی بحث عوض شد و رسیدند سر کرایه که نفری صد تومان بود و به عبارتی مال دنیا به جای این که حق مردم رو بده هزار تا دلیل و منطق سر هم میکنه تا کرایه رو نده...
یکی میگفت سوار تاکسی شدم....نصف راه راننده هه گفت من میخواهم برم نماز ...و مسافر رو پیاده کرده بود... مسافر میخواست کجا بره ....میخواست بره هیات عزاداری..اما مونده بود نصف راه.
یکی هم جلوی شیشه و عقب شیشه ی ماشینش نوشته بود صلواتی و داشت صلواتی خودش رو می برد اینور و و اونور
چند سال پیش هم تو یه هیاتی رفته بودم که از صبح ساعت 7 می رفتن به این خونه و آن خونه برای عذاداری تا اخر شب یک روز انقدر اینجا و آنجا کردند که نماز فراموش شد...من برگشتم و آمدم اما آنها همچنان یاحسین یاحسین میگفتند!
دیروز هم قبل هیات که بیرون بودم دیدم یه خانمی حدودا یک ساعتی میشه که همینجوری خبردار ایستاده کنار یک سطل آشغال ....بعد متوجه شدم خانواده رفته اند عزاداری دختر خانواده کلید نداشته شب ساعت 9 همینجوری مونده جلوی در..نمیدانم تلفنی چیزی چرا نداشته و یا چرا زنگ نزده بود به خانواده...بعد هم یواش یواش رفت ...کجا نمیدونم.
جای همه هم خالی به مناسبت محرم و مراسم سوگواری تو شهر برخی هیات ها خیابانها رو چراغ کشیده اندکه تعریفش به نوشت محال هست واقعا شبها خیلی زیبا میشه...لامپ های مهتابی سبز و قرمز و سفید ..خیلی خوشگل شده اند...خیلی سوگواری خوشگلی هست.
آن شمع هم که سوخت و تمام شد بوی فیتیله اش آمد دل ما هم خیلی سوخت اما هیچ بویی نیامد...شاید الکی میسوخت!
جدول پخش رادیو جوان در مهر1392
نمایش دریاقلی سورانی در رادیو جوان
سهم شنوندگان در برنامه سازی رادیویی
انتخاب موضوع در یک برنامه رادیویی
امام زمان مربی فوتبال میشود!
رادیو جوان شادتر میشود
رادیو خانواده
چالشهای رسانهای یا نگاه آینده نگارانه به رسانه ها
طرح ایمان
گوینده آقا یا خانم!
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 34
کل بازدید :1278724
اینجا محمودعراقی مینویسد و نقد میکند وگاهی نقل میکند وبه قول یک گوینده خوب گاهی غر هم میزند،میگویداگر این فعالیت در راستای ترویج فرهنگ عاشورا و انتظارفرج و مقابله با جنگ نرم دشمنان اسلام و نظام و به عنوان سرباز سایبری آقا باشد همه اش عبادت است ،عاشق رادیو است،میگوید از دوران کودکی رادیو گوش میداد و کودکی اش روی موج AM گذشت و نمیدانست موج FM هم وجود دارد چون رادیو جیبی اش فقط موج AM را داشت. از سال 84 به صورت اتفاقی موج FM را پیدا کرد و بر اساس کیفیت خوب صدا و کیفیت خوب برنامه ها کلی شگفت زده شد و رادیو جوان را پیدا کرد.از آن زمان به بعد تمام وقت شنونده شبکه رادیویی جوان شد و در یکم اسفندماه سال 1390 به عنوان شنونده منتخب رادیو جوان معرفی شد و در 28 خردادسال 1391 افتخار داشت سایت رادیو جوان را افتتاح کند، میگوید رادیو تنها رسانه ای است که به مخاطب احترام میگذارد ،گاهی وقت ها به آینده ی رادیو خوش بین نمی شود و میگوید ممکن است رادیو در دنیای دیجیتال آینده گم شود، علیرغم تصور خیلی ها اصلا علاقه ای به کار در رادیو ندارد چون معتقد است شنونده حرفه ای رادیو بودن و کارمندرادیو جدا از یکدیگر هستند،اما اگر روزی چرخه روزگار چرخید و افتاد وسط رادیو دوست دارد سردبیر باشدمیگوید هدف(به کسر ف) رادیو قرآن و معارف است ، معتقد است رادیو جوان هر روز در حال شکوفایی و پیشرفت است، از رادیو جوان فعلا برنامه های چهل تیکه/با من حرف بزن/دوشنبه ها با شما/فکری از جنس بلور/ پلاسما / کافه رادیو/ واژه ها / آهای دلای با وضو/ بعضی از اینجا شب نیست ها / صدای شکفتن / صبح دانش / کسی صدام میزنه / معمولی نیست / من و جوان / یک سبد ترانه / سبقت آزاد / شنیده میشوید / پاتوق شبانه / بند کفشتو محکم کن/ الفبای جوانی/ آتش پنهان / در کوچه آفتاب / آبی تر ازسپید را دوست دارد و از میان گویندگان آقا، طوفان مهردادیان و از خانمها مریم واعظ پور/ مهرگان سوادکوهی / زهره هاشمی / لاله اکبری / خانم جعفرپور و خانم توکل را اختصاصا دوست دارد و از سردبیرها حامد مرادیان و شهاب نادری و مجتبی امیری و نرگس فتحی و وحید یامین پور را دوست دارد
شهرداری آچاچی [1]
چی بپزم؟
روشنگری [2]
سهبا [4]
رصد خبری [8]
اخبار و تحلیل [1]
شرکت ثمین گستر کارمانیا [4]
شبکه بهداشت و درمان میانه [4]
دانشگاه علوم پزشکی آذربایجان شرقی [3]
مدیریت منابع انسانی [4]
آرشیو اخبار استانداری [19]
ثبت نام آتشنشانی [6]
رادیو دیروز [6]
کتابخانه دیجیتال [26]
[آرشیو(56)]
زمستان 91
پاییز 91
تابستان 91
بهار 91
زمستان 90
پاییز 90
تابستان 90
بهار 90
زمستان 89
پاییز 89
تابستان 89
بهار 89
زمستان 88
پاییز 88
تابستان 88
بهار 88
زمستان 87
پاییز 87
تابستان 87
بهار 87
زمستان 86